میخواهم راحت زندگی کنم

میخواهم راحت زندگی کنم

 

چرا نمیزاریم آدمها راحت زندگی کنن؟ چرا ما سعی داریم به مردم از دریچه نگاه خودمون نگاه کنیم؟ چرا اینقدر خودمون، دیگران، اصلاً همه رو با یک طرفه به قاضی رفتن عذاب میدیم؟ چرا نمیتونیم دو تا تیپ، دو تا تفکر رو در کنار خودمون نگه داریم؟ چرا وقتی به دختری که تا دیروز چادری بوده و از امروز به هر دلیلی، دیگه چادر سر نمیکنه یک جور دیگه نگاه می کنیم؟ چرا از اینکه زندگی امروز و دیروز آدمها فرق میکنه ما ناراحت میشیم؟  یا ما هم با تغییر اون آدم  تو رفتارمون تغییر ایجاد میکنیم؟

دختر خالت تصمیم گرفته که دیگه به تو دست نده  اما چه ربطی داره که تو دیگه سلام علیک گرم، مثل دیروز باهاش نمیکنی؟ فلانی میخواد که از امروز چادر سر کنه. اما نمیدونم چرا آدمها تاچادرش رو میبینند به جای سلام خوبی میگن سلام و علیکم خواهر. بابا این همون آدم دیروزس فقط با یک پوشش دیگه.

آقا تا دیروز مداحی میکرده از امروز میخواد بره مجلس عروسی. به من ربطی نداره که اون چه تصمیمی گرفته که من رفتارمو باهاش تغییر میدم. گناه که نکرده؛ تصمیم گرفته. تصمیم. میدونید تصمیم چیه؟

تو رو به خدا بذاریم تو جامعه یه مرد، یه زن، یه دختر، یه پسر، اونطور که راحته ، تصمیم گرفته زندگی کنه. حال اگر تصمیم امروزش با دیروزش 180 درجه فرق داشته باشه. مهم اینه که از حدود فرهنگی و قانونی جامعه خارج نشه.

 تو یک مجلس عروسی مختلط ، هم اونهایی که از آخرین مدهای سال در طراحی لباس، مو و غیره استفاده میکنن؛ میتونن حضور داشته باشن. هم کسانی که از پوشش روسری و چادر و کت  شلوار یا کت دامن با ساپورت استفاده میکنن میتونن حضور داشته باشن. همه نوع تیپ حق حضور دارن و ما باید حضور همگی رو در کنار خودمون بپذیریم و لذت ببریم یه شرط  انکه دیگران رو از دریچه نگاه خودمون نبینیم. هرکس برای خودش اندیشه ؛ عقیده و تعریفی داره که با اندکی احترام به همهء اونها میشه در کنار یکدیگر به راحتی زندگی کرد.

 

** اینکه ازمجلس عروسی مثال زدم برای اینه که ملموس بود.