احسان علیخانی و حاج آقا شهاب مرادی(اگر اشتباه نگفته باشم) لحظه ای تاریخی در شبکه محترم دو تلویزیون ملی ایجاد کردند آنجا که حاج آقا مرادی با هر ترفندی که شده بود برنامه را کشید به سمت اسکار نه به این خاطر که به اصغر فرهادی تبریک بگوید بلکه به این خاطر که بگوید این جایزه برای من اهمیت ندارد دلیلش هم این بود که من چیزهایی که اروپاییان دوست دارند دوست ندارم. حال سوال اینجاست اگر یک انجمن اروپایی صداقت را دوست داشته باشد شما دوست ندارید؟
با این توضیح و با توجه به مطلب قبلی خودم در مورد گلدن گلوب لازم دیدم که در این اولین نوشته از جامعه در سال 91 از طرف خودم به عنوان عضو کوچکی از جامعه و مردم از اصغر فرهادی و تیمش تشکر کنم و بهترینها را برایش آرزو کنم او که نام کشورم را در عرصه فرهنگ به جهانیان دیکته کرد او که از دریچهء دوربینش و با صداقت قلمش می خواهد جامعه را با تمام زشتیها و زیبایی هایش به ما نشان دهد. فکر میکنم این تبریک برای اسکار از طرف من هرچند که دیر شده باشد ولیکن ارزش آن بسیار بیشتر از تبریکهای دولتی است که بود و نبودش توفیقی ندارد.
از فیلمهای فرهادی یاد گرفتم که آدم بد وجود ندارد. شاید فرهنگ بد، اخلاق بد ،رفتار بد، وجود داشته باشد اما آدم بد وجود ندارد این را میتوان از همان رقص در غبار فرهادی دید تا به شهر زیبا،چهارشنبه سوری،درباره الی و حال جدایی منظورم این است که حاج آقا مرادی از نظر من آدم بدی نیست او فقط در یک فضای آزاد نظرش را گفت و من هم در یک فضای آزاد از ایشان انتقاد کردم.
اما از هرچه بگذریم سخن سال نو خوشتر است. سالی که من در لحظه تحویلش سر پست بودم و حال چند روزی است به مرخصی اش آمده ام. نمی دانم که 91 قرار است چه سالی برای من باشد اما از سال 90 رضایت ندارم یا بهتر است بگویم دل خوشی ندارم. سالی که با آن اتفاق تلخ حمله قلبی پدرم شروع شد و با این اتفاق تلخ مرگ فرزند چند ماهه خواهرم تمام شد. سالی که در میانه اش یعنی درست 23 مردادش فهمیدم کسی که مدتها به او فکر میکردم و همیشه آرزوی رسیدنش را داشتم حال فقط میتوانم به او فکر کنم و رسیدنی در کار نیست. سالی که برای اقوام نزدیکم بدترین اتفاقهای ممکن رخ داد. من فقط بخش کوچکی از این جامعه هستم همه اینهایی که گقتم میتواند برای هزاران هزار نفر دیگر هم رخ داده باشد اگر همین امروز به بخش ccu بیمارستان رازی سر بزنم میبینم که کسی دیگر بر همان تختی خوابیده که پدر من سال گذشته خوابیده بود. گویی که همه این سرنوشتها را یکبار نوشته اند و هر بار کسی آن را بازی میکند گویی لحظه تست بازیگر برای یک فیلم است یکبار در نقش مریض یکبار در نقش ملاقاتی یکبار در نقش پدر،مادر،پسری که دختری را دوست دارد،دختری که پسری را دوست دارد،پلیس،خندیدن،گریه کردن،رقصیدن،نا امید شدن،تحقیر شدن،به دیدن دوست داشتنی ترین دختر رفتن و دوستت نداشتن،فریاد زدن،قهر کردن،نمار خواندن،پچ پچ کردن،خوشحال بودن،به دنبال دوست دختر بودن یا شاید دوست پسر،حسادت کردن،آرزو کردن،فرار کردن،ازدواج کردن،رفتن ،آمدن و هزاران هزاران نقش و جایگاه دیگر و آخر هم، مردن. آری گویی اینجا همه جمع شدیم برای تست بازیگری و قرار است جایی دیگر نقش واقعی را به خودمان بدهند.
90 همه اینها را داشت. من خودم در بعضی از این نقشها تست شدم که برای شمردنش انگیزه ای ندارم ولیکن یکی از این نقشها نقش افسر راهنمایی و رانندگی بود که هنوز هم مشغول بازی در آن هستم. آزمون سختی است. وقتی قرار است در روز 12 ساعت سرپا باشی، قرار است فحش و بد وبیرا بشنوی و حرفی نزنی، قرار است زیر باران بایستی و سرما را به جان بخری و گرما را بپذیری و اگر قرار است متخلف را جریمه بکنی باید 100 هزار تومان برایش بنویسی و وقتی قرار است همه این کارها را بکنی و کسی هم ارزش کارت را نداند آن وقت است که میگویی چه نقش سنگین و سختی است. مخصوصا اگر در حین اجرای این نقش چند نقش دیگر هم به تو داده باشند مثلا نقش کسی که دختری را دوست دارد اما دخترک داستان ما لحظه ای هم به این افسر وظیفه فکر نمیکند.یا نقش کسی که بداند شرایط جسمی پدرش مساعد نیست و هر روز از این موضوع نگران است.و یا نقشهای دیگر. آری من خودم در سال 90این نقشها را بازی کردم و میکنم. اما ترسم از چیز دیگری است بسیاری را میدانم که نقشهای سنگین تری را بر عهده گرفته اند ترسم از این است که روزی به من بازی در آن نقشها را پیشنهاد دهند. میخواهم در سال 91 فقط نقش سلامتی را بازی کنم یا که بیشتر نقشهای طنز که در آن خنده و خوشحالی باشد.یا که بمیرم حتی اگر برایم تب نکند، بی منت. اما نمیخواهم نقش استرس ترس دلهره چیزهایی که با آن درگیر هستم را داشته باشم.
به هر صورت همه چیز را به خدایم سپردم اینکه امسال کدامین نقش را برای من در نظر گرفته نمیدانم اما خوب میدانم که همه این نقش ها و بازیها ممکن است برای تک تک افراد جامعه رخ دهد چه بخواهیم و چه بخواهند.چه نخواهیم و نخواهند. خوب است که در نقشمان بهترین خوب باشیم تا در زمان شروع نقش اصلی که فقط خدا میداند چه زمان رخ میدهد بهترین نقش برای ما باشد. خوب است که در نقشمان اسکار بگیریم حتی اگر کسانی باشند که ناراحت شوند.
امیدوارم 91 سالی خوب برای همه باشد؛ برای همه.
نوروز باستانی 91 مبارک باد...
امیدوارم برای قلت املایی من را بخشیده باشید.