این مطلب را برای دوستانم در دانشگاه مهرآستان گذاشتم فکر کردم بد نیست در اربعین روی جامعه هم قرار دهم. ژس اگه مخاطب شروع مطلبم رو نشناختید به این دلیل است.
امام اصلاح گر
گذشت محرم این سال همچون دهه های گذشته. گذشت این دهه، این مدرسه آزادگی و ایمان و ...
براستی گذشت؟
آری. آنچه گذشت ده روز نخست محرم بود ولی ای بیدار دلان، حسین چه؟ زینب چه؟
دوستان من؛ من را به خوبی می شناسید، اگر به درستی و به علم نه، به ریا و گناه که شناخته شده هستم. شکی نیست که اگر در عصر عاشورا بودم من هم به بهای چند کیسه طلا از کاخ ابن زیاد شمشیر حق را در نیام مصلحت فرو می بردم و یا با شعار مسلمان با مسامان جنگ نمی کند در حالی که حسین بن علی به همراه یارانش، نه در زیر بارش تیر رها شده از کمان بلکه زیر بارش تهمت و غفلت و گناه و خاری و پستی و عقده و دنیا پرستی که ازچلهء عمربن سعد فرو میریخت نماز می خواند؛ من رو به قبله سر بر سجدهء ترس و دنیا خواهی میگذاشتم نه بندگی و عبادت. و چنان بر شنیدن سنگین می شدم که فریاد " هل من ناصر ینصرنی؟" پسر فاطمه را که تا به امروز شنیده میشود را نمی شنیدم. آری به شهادت خویش من هم از همان نسلم . قاتلان حسین که فقط سپاهیان عمربن سعد و شمربن ذی الجوشن نبودند قاتلان حسین تمامی کوفیانی بودند که از عهد و برادری بویی نبرده بودند. آنها چه خواسته و چه ناخواسته گناهی بس بزرگ مبتلا شدند.آنها پسر فاطمه را کشتند و پسر مرجانه را امارت دادند.
آنها که در اوج قدرت فاسد در لباس دین چوب بر سر و دهان حسین می چرخواندند امروز مردود ترین جانوران روی زمینند هر چند که آن روز به گمان خویش پیروز بودند.
گویند زمانی که یزید چوب بر دهان حسین میزد یکی از یاران پیامبر به نام ابوبرزه اسلمی گفت : "چرا با چوبت به دهان حسین میزنی، به خدا چوبت به جایی می خورد که بارها دیده ام پیمبر لب بر آن می نهاد. ای یزید به روز رستاخیز می آیی و شفیع تو ابن زیاد است و این(حسین ع) به روزرستاخیزمی آید وشفیعش محمد است صلی الله علیه وآل وسلم"
حسین که از پس نامهء مسلم راهی کوفه شد به خوبی کوفیان را می شناخت اما لحظه ای درنگ نکرد. حج این عبادت که همه اجدادش برای احیاء آن جهاد کردند را نیمه رها کرد و رهسپار کوفه شد تا به گفته شریعتی به همه نمازگزاران و حج گزاران تاریخ بگوید که اگر امامت نباشد، رهبرت نباشد، حسین نباشد و یزید باشد چرخیدن بر گرد خانه خدا با خانه بت مساوی است.
این بود که در نینوا دست به آسمان بر و فریاد زد "خدایا میان ما و قومی که دعوتمان کردند که یاریمان کنند اما می کشندمان داوری کن". تا باشد برای همهء تاریخ و ترس از روز محشر برای کسانی که عده ای را به حضور می خوانند و بعد خود آنها را میکشند و حرمت مسلمان را نگه نمی دارند. که به گفته علی(ع): "خدا چیزهای معین را حرام کرده و حرمت مسلمان را بالای همهء محرمات نهاده". حال مسلمان کیست؟ باز به گفته علی (ع):" مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند. مگر به حق"
حسین در کربلا شهید شد تا در تمام عصرها و نسلها حضور داشته باشد. حسین در نینوا خیمه زد که بگوید داشتن پیشوند و پسوند خلیفه و امیر مومنان حجت بر فرمان برداری از اونیست. این رفتار و عمل خلیفه است که به او حرمت و احترام می بخشد. حسین باید به کربلا میرفت تا فرق بین حق و باطل را روشن کند که به گفته علی اگر حق و باطل مشخص بود کسی در انتخاب حق تردید نمیکرد.این بود که حسین به کربلا رفت و در آنجا از سپاهیان عبیدالله پرسید:
" آیا اندک تردیدی دارید که من پسر دختر پیمبرتانم؟ به خدا از مشرق تا مغرب از قوم شما تا قوم دیگر به جز من پسر دختر پیمبری وجود ندارد. تنها منم که پسر پیمبر شما هستم. به من بگویید آیا به عوض کسی که کشته ام یا مالی که تلف کرده ام یا قصاص زخمی که زده ام، در پی منید؟"
گوید: اما خاموش ماندند و با وی سخن نکردند.
گوید: آنگاه حسین بانگ زد.
"ای شبث بن ربعی، ای حجاربن ابجر، ای قیس بن اشعث، ای یزید بن حارث مگر به من ننوشتید که میوه ها رسیده و باغستانها سرسبز شده و چاهها پر آب شده و پیش سپاه آمادهء خویش می آیی، بیا."
گفتند:" ما ننوشتیم"
گفت:" سبحان الله ، چرا ، به خدا شما نوشتید"
گویند آنگاه حسین گفت:"ای مردم،اگرمرا نمی خواهید بگذاریدم از پیش شما به سرزمین امانگاه خویش روم"
گوید: قیس بن اشعث گفت: " چرا به حکم عمو زادگانت تسلیم نمیشوی؟ به خدا با تو رفتاری نا خوشایند نمیکنند و از آنها بدی به تو نمیرسد"
حسین بدو گفت: "... نه، به خدا مانند ذلیلان تسلیم نمیشوم و مانند بردگان گردن نمی نهم. ای بندگان خدا من از اینکه سنگسارم کنید به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه میبرم. و از شر متکبرانی که به روز حساب ایمان ندارند به پروردگار خودم و پروردگار شما پناه میبرم"
پس حسین از پس تکلیف دین باید به کوفه میرفت تا برای همیشه برای روشن دلان فرق بین حق و باطل را روشن کند و با شهادت خویش بیاموزد که شهادت حضور در صحنه حق و باطل در همیشهء تاریخ است.
و زینب(س) کسی که شاهد به قتل رسیدن برادر و برادرزادگانش بود. کسی که حال او باید پیام عاشورا را به گوش همگان برساند. زینب(س) که شب قبل از به شهادت رسیدن حسین از نجواهای برادرش آگاه شد که فردا چه روزی است به نزد حسین بن علی رفت و گفت:" ای عزای من، ای باقیمانده سلف وپناهگاه خلف، کاش آن روز که فاطمه مادرم یا علی پدرم یا حسن برادرم مرد زندگی ام به سر رسیده بود"
حسین بدو نگریست و گفت:"خواهرکم، شیطان بردباری تو را نبرد"
گفت:" ای ابو عبدالله پدر و مادرم به فدایت در انتظار کشته شدنی؟ جانم به فدایت..."
و آنگاه هم حسین میدانست که کشته خواهد شد و هم زینب(س) روز واقعه رادرک کرده بود روزی که قرار بود زینب تنها کسی باشد که فریاد حق و عدالت در دستگاه عبیدالله سر دهد. حسین(ع) بارها در آن روز سعی کرد که عاملان و امران این جنایت بزرگ را از خطایی که در پیش دارند نجات دهد. و از امر به معروف و نهی از منکر برای نجان دشمنان خویش دریغ نکرد لذا با آنها چنین سخن گفت: " ... مگر سخنی را که شهره است را نشنیده اید که پیامبر خدا به من و برادرم گفت: این دو سرور جوانان بهشتی اند. واگر آنچه را که میگویم باورم نمی دارید هنوز در میان جماعت کس هست که اگر در این باب از او بپرسید به شما میگوید.از جابرابن عبدالله انصاری یا زیدبن ارقم یا سهل بن سعد ساعدی یا ابو سعید خدری یا انس بن مالک بپرسید تا به شما بگویند که این سخن را در مورد من و برادرم از پیمبر خدا شنیده اند آیا این شما را از ریختن خون من باز نمیدارد؟"
آنها چنان در چنگال قدرت و ثروت و جهالت و نادانی گرفتار بودند که هیچ وقت صدای فریاد حسین را نشنیدند و روز واقعه فرار رسید. 72 تن از یهترین ها شهید شدند. بدنهایشان برهنه شد وسرهایشان به نیزه زده شد. این بار زینب (س) بود که باید دستگاه خلافت را خار میکرد. وارد کوفه شدند با افتخار و با شجاعت فریاد زد:"سپاس خداوند را که این همه کرامت و این همه عزت به خاندان ما عطا کرد؛ افتخار نبوت ، افتخار شهادت.
زینب(س) که مامور شامی را که مسئولیت رسانیدن او و اهلش را به مدینه عهده دار بود به پاس نیک رفتاری به هر آنچه اززیور که برایش باقی مانده بود پاداش داد. فریاد بر کشید" که ای همه. ای آنکه با این خاندان پیوند و پیمان داری و ای هرکس که با پیام محمد مومنی، خود بیندیش و انتخاب کن. در هر عصری و در هر نسلی و در هر سرزمینی که آمده ای. این است پیام ما به همه بشریت که اگر دین دارید، «دین» و اگر ندارید «حریت» و آزادگی بشر مسئولیتی بر دوش شما نهاده است که به عنوان یک انسان دیندار، یا انسان آزاده ، شاهد زمان خود و شهید حق و باطلی که در عصر خود درگیر است باشید."
دوستان من، مانند روز بر من روشن است که یکایک شما به پاس داشتن دین وبه پاس داشتن آزادگی هر آنچه که گفته شد را بهتر ازهرکه میدانید. پس سبب نوشتن این مطلب نصیحت نبود که به آن نیز بیشتر از هر کس محتاجم. فقط و فقط زمزمه های دل شکسته و قامت خمیده من بود که نه راه دین رفته ام نه راه آزادگی. نشسته ام در کنجی و در این شب، شام غریبان فریاد یا حسین(ع) و یا زینب(س) وفریاد الله سرمیدهم که خداوند به گناهکارانی چون من زودتر پاسخ میدهد چراکه من غیر از او(خدا) کسی را ندارم.
عزیزان من، در پایان با دو سخن از استاد شهید دکتر شریعتی شما را به خداوند بزرگ میسپارم که گفت: آنها که رفتند ، کاری حسینی کردند. و آنها که ماندند، باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی اند...
خدایا رحمتی کن تا ایمان نام و نان برایم نیاورد. قوتم ده تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمان افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار میکنند نه از آنها که پول دین میگیرند و برای دنیا کار میکنند.
گردآوری
* شهادت – دکتر علی شریعتی
* تاریخ طبری
امیدوارم برای قلت املایی من رو بخشیده باشید. مظاهر
خواندم خیلی خوشم آمد امیدوارم باز از شما مطلب ببینم.
سلام دوست عزیز
وبلاگت خیلی زیبا و جالبه
اگه مایلی من رو با نام "گیاه کوچک" لینک کن و بگو با چه نامی لینگت کنم